
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:داستان بهلول, داستان زیبا, داستان پند آموز, جدیدترین داستان های روز, داستان های زیبا, | 16:6 | نویسنده : admin
روزى بهلول رد مى شد دید هارون بناى عظیمِ مسجدى را در بغداد مى سازد و براى
سرکشى آمده است صدا زد اى هارون چکار مى کنى؟
هارون گفت : دارم خانه خدا بنا مى کنم!
بهلول گفت : خانه براى خداست
گفت : بله
گفت : امر بکن بالاى سر درش بنویسند مسجد بهلول .
گفت : احمق من پول مى دهم به اسم تو باشد؟
گفت احمق تو هستى یا من ؟! براى خودت خانه مى سازى اسم خدا را رویش مى گذارى ؟
برای خوندن دو داستان زیبای دیگر بر روی ادامه مطالب کلیک کنید
.: Weblog Themes By Pichak :.